کد مطلب:252466 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:256

اعتقاد به تفویض (لیبرالیسم شرعی)
امام صادق (ع) تفویض را نیز مانند جبر باطل دانسته و گرایشگران و پیروان آن را محكوم به اشتباه و خطاء اعلام فرموده است. تفویض عبارت است از اینكه كسی قائل شود كه خداوند اختیار امر و نهی و قدرت قانونگذاری را مطلقا به انسانها واگذار كرده و آنان را به اختیار خود رها نموده است در اینجا سخن بسیار، دقیق و قابل تعمق است كه ناچار از توضیح آن می باشیم، البته این دقت و تعمق برای كسی است كه خواهان درك و شناخت موضوع تفویض باشد، پیشوایان رهگشای و خاندان نبوت نیز با باریك اندیشی و دقت فراوان، رهروان طریق حق بوده اند زیرا آنان می گویند اگر خدا از راه اختیار و رها گذاردن انسان به خود، قدرت قانون گذاری را به آنها سپرده است، می بایست آنچه را كه انسانها قانونگذاری و بدعت گذاری می كنند مورد رضایت و خشنودی و تأیید او باشد و در برابر چنین قانونگذاری به آنها پاداش دهد و در آنچه را كه خیانت و جنایت می نمایند كیفری نیابند زیرا در حقیقت به قول آنها تكلیف و مسئولیتی در كار نیست، این طرز فكر را به دو گونه می شود



[ صفحه 102]



تعبیر كرد: یكی آن كه انسانها بر خدا غالب و چیره شده اند و او را چه بخواهند و چه نخواهند مجبور به پذیرفتن نظریات و آراء قراردادی و اختیاری خود كرده كه در نتیجه سستی و بی ارادگی خداوند را به ثبوت می رساند، دیگر آن كه خدای متعال از قبولانیدن و به فرمان در آوردن انسانها طبق اراده خودخواه و ناخواه درمانده و عاجز شده است و امر و نهی را از روی درماندگی به آنها سپرده و آنان را تام الاختیار در تمام امور ساخته است. به همین جهت، اختیار مطلق در انتخاب كفر و گزینش ایمان را به خود آنها وانهاده است. نمونه ی چنین طرز تفكری را می توان در قالب مثال ذكر نمود: فرض بر این است كه مردی غلامی خریده تا كارهای او را انجام دهد و كمر خدمت به فرمان او بندد و فضیلت سرپرستی او را دریابد و پیرو اوامر و نواهی او باشد، صاحب غلام، مدعی است كه او شخصی قدرتمند، مسلط، عزتمند و خردمند است و در ضمن دستوراتی به غلام خود داده و او را از كارهائی ممنوع و قد غن كرده كه در صورت اطاعت و پیروی از فرمانش، غلام را مورد عنایت و توجه خود قرار داده و به او جایزه و پاداشی بزرگ خواهد داد. از طرفی به او گفته كه اگر نافرمانی كند و از اوامر و دستورات مقرره سرپیچی كند او را محكوم به عذاب و شكنجه و عقوبت دردناك نماید.

وقتی این شرایط برقرار شد، غلام از دستور مالك خود سرپیچی می كند و با دستورات و امر و نهی آقایش مخالفت می ورزد در این صورت به هر چه فرمان داده شده و از هر چه نهی شده باشد، نپذیرفته و لذا اعتبار و اهمیتی برای اراده و خواست مالك خود قائل



[ صفحه 103]



نمی شود و برعكس به دنبال خواست و اراده و میل خود رفته و از هوی و هوس خویش پیروی می كند، از سوی دیگر مالك هم نتواند او را در مسیر پیروی امر و نهی خود قرار دهد و بر طبق خواست خود او را بپروراند و به همین دلیل اختیار امر و نهی و انتخاب هر ارزشی را به خود بنده سپرده و به هر چه طبق خواست خودش انجام دهد آن را مورد رضایت و تأیید قرار خواهد داد و از اراده خود نیز صرف نظر كرده است، و فرض بر این است كه این مالك او را برای حاجتی بیرون فرستاده باشد و نیازمندی خود را نام برده ولی غلام از فرمان اربابش سرپیچی كرده و پیرو هوس و میل خود شده و چون به خانه بازگشته، صاحب غلام مشاهده می كند كه خلاف اراده و فرمان او عمل كرده و آنچه را كه خواسته به جایش چیز دیگری آورده است. مالك به او می گوید چرا خلاف فرمان مرا برده ای و آنچه خواسته ام نیاورده ای؟ غلام در پاسخ می گوید:

تو خود اختیار و انتخاب را به دست من نهادی و من نیز طبق دلخواه آنچه خواسته ام آورده ام زیرا كسی كه به اختیار خود باشد چیزی مانع و سد او نخواهد بود، بنابراین نتیجه می گیریم كه عقیده به تفویض محال و باطل است. در این صورت ضرورت دارد كه به دو شكل اظهار نظر كنیم یا اینكه مالك قادر است غلام خود را مجبور به پذیرفتن امر و نهی خود سازد و به میزان انجام امر و نهی نیز به او تاب و توان دهد و هنگامی كه فرمانی به او داد یا او را از كاری نهی كرد پاداش و كیفر آن را هم به او برساند و از مخالفت خود برحذر داشته و او را آگاه كرده و به شناخت حقایق موفق سازد و با توجیه



[ صفحه 104]



و تشریح پاداش و كیفرش غلام را به اطاعت خود تشویق و تحریص كند تا بدین وسیله غلام قدرت مالك خود را به وسیله نیروی اطاعت از امر و نهی كه به او اعطاء شده، و تشویق و تحذیری كه نسبت به او انجام شده، دریابد در نتیجه عدل و انصاف مالك شامل حال غلام شده و حجتش بر او مسلم و آشكار خواهد شد زیرا مالك به غلام اتمام حجت كرده و او را از نافرمانی ترسانده است در یك چنین شرایطی اگر غلام، ارباب خود را فرمان برد و اطاعتش نمود، واجب است كه پاداش یابد و اگر نافرمانی و مخالفت ورزید كیفر ببیند.

شكل دیگر فرض این است كه مالك غلام، عاجز است و توانائی ندارد، در نتیجه كار غلام را به خود او واگذاشته است.

كار خوب انجام دهد یا بد كند، فرمان برد یا نافرمانی كند مالك از كیفر و عقوبت او عاجز است او نمی تواند او را به پیروی از فرمان خود وا دارد. كه البته باید گفت اثبات عجز و ناتوانی با قدرت و الوهیت خدا منافات دارد و موجب بطلان امر و نهی و ثواب و عتاب الهی و مخالف با قرآن است كه می فرماید:

كفر را برای بندگانش شایسته و پسندیده نمی داند و اگر شكر و سپاس او را به جای آورید خشنود می شود.

(الزمر آیه 9)

و نیز خدای متعال فرموده: از خدا آن طور كه شایسته و بایسته است، پرهیز داشته باشید و جز مسلمان نمیرید (آل عمران آیه 9) و فرمایش خداوند كه می فرماید:



[ صفحه 105]



جن و انس را نیافریدم مگر برای پرستش خودم، من از ایشان رزق و روزی نخواستم، و نمی خواهم كه به من غذا دهند (الذاریات آیه 56) و باز می فرماید:

خدا را بپرستید و چیزی را با او شریك نسازید (نساء آیه 4) و قریب به همین مضمون می فرماید:

خدا را اطاعت كنید و رسول خدا را نیز فرمان برید و هنگامی كه آیات را می شنوید از او روگردان نشوید. هر كس تصور كند خدای تعالی قانون و امر و نهیش را به بنده هایش واگذار كرده است عجز او را ثابت كرده و بر او تحمیل نموده است كه هر كار خوب و بدی انجام دهند، بپذیرد و به خاطر اینكه معتقد است خدا همه امور را به دست او سپرده است امر و نهی و وعده و تهدید او را باطل كرده است، زیرا كسی كه كارش به خودش واگذار شود مطابق میل و خواست خود كار می كند. مثلا اگر كفر خواست یا ایمان، مانعی برایش نیست و ممنوع نمی باشد، هر كه معتقد به تفویض به این معنی باشد محققا و قطعا وعده و وعید و امر و نهی خدا را ابطال كرده است و مصداق آن آیه 79 سوره ی بقره است كه می فرماید: آیا به برخی از آیات كتاب خدا ایمان دارید و به قسمتی دیگر ایمان ندارید سزای كسانی كه چنین می باشند جز رسوائی در زندگی دنیا و سخت ترین عذاب در آخرت چیز دیگری نیست. خداوند از آنچه كه می كنید غافل نیست، خدا برتر است از آنچه پیروان به تفویض می گویند ولی ما می گوئیم، (ما یعنی امام هادی و تشیع)، خدای تعالی توده انسانها را برای پیروی خود آفریده و توانائی پرستش خود را به آنها داده است.



[ صفحه 106]



بنابراین آن طوری كه خواسته و طبق مصلحتشان بوده امر و نهیشان كرده است و نیز پیروی از فرمانش را از انسانها پذیرفته و بدان خشنود است، و از نافرمانی اش آنها را باز داشته و هر كس او را نافرمانی كند نكوهش كرده و او را كیفر خواهد كرد. خدا در امر و نهی، مختار است هر چه را خواهد می گزیند و بدان فرمان می دهد، هر چه را بد بداند نهی كند و بدان كیفر دهد، زیرا به بندگانش توانائی پیروی از امر و اجتناب از گناه و مناهی خود را داده است. به خاطر اینكه خداوند دارای عدل و انصاف و حكمت بالغه است و حجت او با بشارت و انذاره ی كامل و رسالت و اختیار دار هم اوست، اوست كه می تواند هر كس را بخواهد از میان بندگان خود برای ارسال پیامش و تبلیغ رسالتش و اتمام حجت بر بنده هایش برگزیند. محمد (ص) را برگزید و او را همراه با پیام هائی به سوی خلقش فرستاد در حالی كه گروهی از كفار قومش از روی حسادت و تكبر گفتند: چرا این قرآن بر دو مرد بزرگ از دو قریه ی معروف نازل نشد (زخرف آیه 30) كه مقصود از این دو مرد یكی امیه بن ابی الصلت بود و دیگری ابامسعود ثقفی - خدا این گزینش و نظر را مردود شمرد و ابطال كرد و انتخاب و رأی آنها را امضاء نكرد. آنجا كه می فرماید: آیا آنان رحمت پروردگار تو را تقسیم می كنند؟ این ما هستیم كه معیشت را در زندگی دنیا میانشان تقسیم كردیم و بعضی از آنها را بنا به مصلحتی، در درجاتی برتر قرار دادیم تا برخی، بعضی دیگر را مسخر و تابع خود كنند. و رحمت پروردگار بهتر و بالاتر است از آنچه آنها گرد می آوردند.



[ صفحه 107]



از این رو هر چه را دوست داشت برگزید و هر چه را بد دانست، قدغن كرد بنابراین هر كس او را فرمان برد، پاداش دهد و هر كس او را نافرمانی كند كیفر دهد، و اگر اختیار كار خود را به بندگانش سپرده بود، انتخاب امیه بن ابی الصلت و ابامسعود ثقفی را برای قریش امضاء می كردند، زیرا این دو در نظر آنان از محمد (ص) برتر بودند و چون خداوند مؤمنان را بفرموده خود ادب كرده و می فرماید: (هیچ مرد مؤمن و زن مؤمنه ای را شایسته نیست كه چون خدا و رسولش در كاری حكمی دهند پیش خود حكمی اظهار كنند و در مقابل خدا و رسولش صاحب اختیار باشند، و اختیار و انتخاب را بر طبق هوای نفس و خود سری، به آنها اجازه نداده و از آنها جز پیروی فرمان او و اجتناب از نهی او را به وسیله كسی كه برگزیده است، نپذیرفته و هر كس او را اطاعت كند به حق رسیده و هر كس او را نافرمانی كند گمراه و سركش گردیده و حجت وی بر او تمام است زیرا به انسانها نیرو و توانائی داده تا از فرمان او پیروی و از نهی او دوری كنند. به همین دلیل است كه او را از ثواب خود محروم می سازد و به كیفر می رساند و این عقیده یعنی حالت میانگین كه نه جبر است و نه تفویض، امیرالمؤمنین علی (ع) نیز در مورد آن گزارشاتی داده است، اخبار و احادیث نشان می دهد كه شخصی به نام عبایه بن ربعی اسدی از آن حضرت درباره استطاعت و قدرتی كه به وسیله آن قیام و قعود و كاری انجام گیرد پرسید یعنی در مورد نیروی زیر بنای انجام امور و جست و خیزها و فعل و انفعالات ناشی از آن سئوال نمود؟ حضرت امیر (ع) در پاسخش می فرماید:



[ صفحه 108]



ای عبایه تو در زمینه ی توانائی و قدرتی پرسیدی كه آن را در برابر خدا دارا هستی (من دون الله) یا با خدا (مع الله) این قدرت را داری، عبایه پاسخی نداد آنگاه حضرت باز فرمود:

بگو: عبایه گفت چه بگویم؟ فرمود: اگر بگوئی تو دارای آن قدرتی، من دون الله، تو را خواهم كشت و اگر بگوئی دارای قدرتی با خدا هستم (مع الله)، تو را خواهم كشت گفت پس چه بگویم؟ فرمود: بگو كه تو دارای قدرتی اما، به وسیله خدائی كه آن را در برابر تو دارا است یعنی قدرت من از جانب خداست. و اگر به تو قدرتی عنایت كند از بخشش و عطای اوست و اگر از تو آن قدرت را بگیرد از روی آزمایش است، مالك حقیقی اوست و توانائی حقیقی بر هر چه تو را بدان وسیله توانا ساخته، اوست. آیا نشنیده ای كه مردم از خدا درخواست جنبش و توانائی و قدرت می نمایند و می گویند (لا حول و لا قوة الا بالله) عبایه می گوید:

یا امیرالمؤمنین تأویل چنین كلامی چیست؟ حضرت می فرماید: یعنی برای انجام نافرمانیها، جنبشی نیست مگر اینكه خدا ایشان را در برابر آنها نگه می دارد و برای ما نیروئی جهت اطاعت خدا نیست، مگر به یاری و كمك خدا، راوی گوید: عبایه برخاست و دست و پای آن حضرت را بوسه زد (شخصی از حضرت امیر معنای لا حول و لا قوه الا بالله را پرسید. حضرت با تأویلی دیگر فرمود: با خدا دارای چیزی نیستیم یعنی با او در چیزی شریك نمی باشیم و صاحب و دارای چیزی نیستیم مگر اینكه خود خدا ما را بهره مند از چیزی كند بنابراین هر گاه ما را صاحب و دارای چیزی گردانید، مسلما او از ما داراتر



[ صفحه 109]



و غنی تر است و اوست كه باید تكلیف نماید (امر و نهی نماید) و هر گاه آن چیز (توانائی بر آن) را از ما گرفت تكلیف را از ما برداشته در مورد آن مواخذه و بازپرسی نمی نماید. روایت شده كه چون نجده به خدمت حضرت امیر رسید از او در مورد معرفت و شناسائی خدا پرسید و گفت: یا امیرالمؤمنین به چه وسیله ای پروردگار خود را شناختی؟

در پاسخش فرمود: به وسیله تمییز و تشخیصی كه به من عنایت فرمود و به كمك عقل و خردی كه مرا رهنمون گردید، نجده گفت بنابراین آیا شناخت و معرفت با شما عجین و جزء سرشتتان شده یعنی وادار به این شناخت شده اید؟ حضرت در پاسخ فرمود اگر وادار به این شناخت شده بودم در برابر نیكی و احسانی كه می كردم ستوده نمی شدم و در مقابل بد كرداری، نكوهش و توبیخی نداشتم و شخص نیكوكار به سرزنش و عتاب شایسته تر بود از آن كس كه بد كرداری می كند، از این رو دانستم كه خدا پاینده و پایدار و قائم به ذات خود است و غیر از او هر چه كه هست پدیده هائی دگرگون و نابود شونده می باشند. (ما دونه حدث حائل زائل) خدای پاینده و قدیم مانند پدیده های نابود شدنی نیست نجده گفت:

ای امیرالمؤمنین دریافتم كه تو حكیم ماهر، و بلیغی هستی حضرت فرمود من در كار خود مختارم و اگر به جای نیكی، بدی كنم بر آن كار بد كیفر خواهم دید.

روایت دیگری نقل شده كه وقتی حضرت امیر از شام برگشت در پاسخ پرسش شخصی كه به او گفت: ای امیرالمؤمنین بما بگو كه بیرون



[ صفحه 110]



آمدن ما از شام به قضاء و قدر بود؟

فرمود: آری ای شیخ شما بر بلندی و تپه ای برنیامدید و به دشتی سرازیر نشدید مگر به قضاء و قدر خدا، آن مرد گفت: بنابر این رنجی كه بردم باید به حساب خدا گذارم.

حضرت فرمود: ای شیخ دم فرو بند زیرا خدا با این سفر به شما مزد بزرگی داد. و به برخاستن و نشستن و مراجعت شما مزد و ثواب دهد. شما در كار خود مجبور و ناچار نبودید، شاید گمان می كنی كه قضاء، حتمی و تقدیر لازم بود اگر این سفر آن طور كه گمان می كنید بوده باشد، پاداش و عقاب بیهوده و باطل و وعده و وعید، از میان رفته است و هیچ چیز بر حقیقت خود استوار نباشد، این گفتار بت پرستان و دوستان شیطان است، خداوند فرمان خود را برای حسن اختیار و انتخاب و نهی را برای دور داشتن و تحذیر به بندگان مقرر فرموده است، او از روی اجبار و اكراه اطاعت نشود و در عصیان و نافرمانی بنده مغلوب و محكوم نمی باشد و آسمانها و زمین و آنچه میان آنهاست بیهوده و بدون هدف نیافریده است.

این گمان آن كسانی است كه بی ایمان هستند، وای بر آن كسانی كه كافرند و وای بر آنها از آتش دوزخ، آن شیخ برخاست و سر مبارك حضرت امیر را بوسه زد و این قطعه را سروده و می گفت:

انت الامام الذی نرجو بطاعته

یوم النجاه من الرحمن غفرانا

اوضحت من دیننا ما كان ملتبسا

جزاك ربك عنا فیه رضوانا



[ صفحه 111]



فلیس معذرة فی فعل فاحشة

قد كنت راكبها ظلما و عصیانا

آن امامی تو، كه از طاعتش امید داریم

از خدا مغفرت ما همه، در روز نجات

شبهه ی دینی ما را تو نمودی روشن

مزد یابی ز خدا از طرف ما روضات

نیست در كار بد هرزه، ره معذرتی

كه شدم مرتكبش از ره عصیان و ستم

بنابراین امیرالمؤمنان موافق مطابق قرآن راهنمائی كرده و اعتقاد به جبر و تفویض را كه هر دو باطل و كفر است و مورد تكذیب قرآن، نفی كرده، باید به خدا پناه بریم از گمراهی و كفر و ما نه به سیستم اعتقادی جبر و نه به سیستم اعتقادی تفویض هیچ كدام معتقد نیستیم، بلكه به حالت بین آن دو كه به نام منزلة بین المنزلتین می باشد اعتقاد داریم و آن عبارت است: از امتحان و اختیار به وسیله استطاعت یا توانشی كه خداوند به ما عنایت فرموده است و بدان وسیله ما را به عبادت گماشته است همان طوری كه قرآن بر آن گواه و پیشوایان برگزیده و نیكوكار بدان اعتقاد دارند.

نمونه ای كه می توان برای امتحان به وسیله استطاعت و توانش ارائه داد، اینكه مردی است كه بنده ای دارد و مال بسیار دارا می باشد و می خواهد با شناخت و دانستن فرجام كار آن بنده، او را بیازماید. از طرفی هر چه می خواهد از دارائی خود به بنده اش می دهد و كارهائی نیز به او پیشنهاد كرده و در ضمن به او می فهماند كه خوب كدام



[ صفحه 112]



است و بد كدام و به او می گوید مال را در راه آن كارها صرف كند و نیز مالك، یك سلسله از امور را كه خود دوست ندارد او را از آن نهی كرده و به او قبلا یادآور شده كه از آن ها دوری كند، البته او می تواند آن مال را در دو جهت به كار برد: یا می تواند آن را در راه پیروی از فرمان مالك و پسند خاطر او صرف كند و یا در مسیر نهی و خشم او یعنی در جهت عكس خواسته های مالك، مالك او را در آزمایشگاهی مسكن داده و به او اعلام كرده كه سكونت در آن موقتی است و برای او یك خانه زیبای ابدی در نظر گرفته است و پس از مدتی به هر حال از این خانه آزمایش (آزمایشگاه موقتی) خارج خواهد شد و به آن خانه ی زیبای ابدی كه پاداش و یا عذابی دائم و جاوید در آن نهاده است منتقل خواهد شد كه در آن جا انواع نعمتها و اقسام عذاب ها موجود است و اگر بنده مال و آنچه كه به او داده شده در راهی صرف كند كه به او امر شده، آن پاداش جاوید را در آن خانه ابدی كه به آنجا خواهد رفت به او خواهد داد و اگر آنچه را كه به وی داده در راهی كه نهی و غدقنش كرده مصرف كند آن عذاب و شكنجه ابدی را در آن خانه ی جاوید خواهد دید، مالك در مورد آن خانه ی موقتی نخست حدود و شرایطی را مقرر نموده است كه در دنیا آن را به بنده بخشیده و مقرر كرده كه چون بنده به این حد و شرط رسد آن مال را جابه جا كند و با اینكه مالك همیشه و همه وقت صاحب آن بنده و مالك اصلی آن مال است وعده داده است كه مال را تا زمانی كه در این خانه موقتی است از او نگیرد، تا مدت سكونت مقرر خود را به پایان رساند و مالك هم به این قرار داد و وعده وفادار



[ صفحه 113]



است زیرا وی موصوف به عدالت و وفاء و انصاف و حكمت است آیا اگر این بنده مال را در راهی كه به او فرمان داده مصرف كند مالك نباید وعده پاداشی را كه به او داده وفا كند و به او تفضل و رحمت نماید و آیا نباید به او كه در یك خانه نابود شدنی به كارش گماشته پاداش طاعتش را نعمتی جاوید و پاینده در خانه ابدی دهد.

حال اگر آن بنده مال را، در مدت سكونت در خانه موقتی در مسیری كه وی را نهی كرده مصرف كند و با فرمان مالك به مخالفت برخیزد، در نتیجه بایست او را به عقوبت جاودانی كه به او وعده داده شده، گرفتار كند، مالك در این عقوبت هرگز به او ستمی نكرده است زیرا از پیش به او گفته و اعلام كرده و به او فهمانده است، بنابر این وفاء به عهد و وفاء به تهدید بر او لازم است.

به این ترتیب نیز خدای قادر قاهر متعال چنین است و بدین صفات متصف می باشد. اما مولا و مالك همان خدای عزوجل است و بنده در نقش آدمی زادگان است كه به قدرت خداوند در این جهان آفریده شده اند و مال در مثال فوق همان توانایی وسیع اوست، و امتحان او اظهار حكمت و قدرت است و خانه ی موقتی و ناپایدار همان دنیا است كه آزمایشگاه وسیعی برای امتحان بندگان است و مقداری از مال كه مالك به بنده داده تا او را امتحان كند همان استطاعت و توانشی است كه آدمی زادگان دارند و اموری كه خداوند مهربان فرمان داده است تا مال را مصرف كنند، همان توانائی پیروی از مسیر پیامبران و اقرار و اعتراف به آنچه كه از طرف خداوند آورده اند و دوری و اجتناب از اموری است كه از آن نهی شده اند، می باشد كه روش های نهی شده



[ صفحه 114]



همان راه و مسیر شیطان است و وعده خدا كه نعمت ابدی است همان بهشت است و خانه پایدار و فانی و آزمایشگاه همان دنیا می باشد و خانه دیگر كه پایدار و باقی است آخرت است بنابراین، سیستم اعتقادی میان جبر و تفویض كه عقیده شیعه نیز بر مبنای آن است، همان امتحان و اختیار و آزمایش است كه بوسیله ی توانشی كه خدا به انسان داده به عمل می آید و توانش و استطاعت در پنج شرط و یا پنج امر تحقق می پذیرد كه امام صادق (ع) آنها را نام برده و توضیح داده است عبارتند از: 1- صحت آفرینش یا سالم بودن اعضاء، 2- آزادی اجرای تكلیف 3- فرصت اجرای تكلیف 4- قدرت و توانایی اجرای كار، 5- سبب مهیج یا انگیزه انجام عمل (یعنی عقیده به حالت میانگین جبر و تفویض، در كادر این مفاهیم تحقق می پذیرد).